موسیقیدان بزرگی كه در قرن هفتم هجری ظهور نمود، صفیالدین عبدالمؤمن بن یوسف بن فاخر اورموی است. صفیالدین ارموی بعد از اسحاق موصلی بزرگترین موسیقیدان مشرق محسوب میشود. آنچه نام صفیالدین را برای همیشه در تاریخ موسیقی زنده نگاه میدارد دو اثر گرانقدر او به نام «رساله شرفیه» و «لادوار» است. صفیالدین ارموی غیر از این دو اثر با ارزش، اثر دیگری به نام «فیالعلوم العروض و القوا و البدیع» داشته كه خوشبختانه مانند دو اثر او در موسیقی مصون از حوادث باقی مانده است.
كتابهای صفیالدین ارموی برای كسانی كه بعد از او در موسیقی كار كردهاند حكم مأخذ و مرجع را داشته است. قطبالدین محمود شیرازی در «درهالتاج» و محمدبن محمود آملی در «نفائسالفنون» و عبدالقادر مراغی در «كنزالتحف» و «مقاصدالالحان» از آثار صفیالدین استفاده كردهاند. نظر به عربی و دشوار بودن كتابهای صفیالدین بویژه كتاب «الادوار» و اهمیت آن از لحاظ موسیقی نظری، شرحهای متعددی توسط موسیقیدانان پس از وی بر این كتاب نوشته شد كه از آن جمله میتوان از یحیی كاشی، مولانا مبار كشاه جرجانی، فخرالدین خجندی، لطفالله سمرقندی، شهابالدین صیرفی، عبدالقادر مراغی و شكرالله احمد اوغلو، نام برد. صفیالدین هنگامی كه در اصفهان بوده است یك نوع عود به نام «نزهه» و نوعی سنتور به نام «مغنی» ساخته است. از كارهای مهم صفیالدین ارموی در موسیقی ، به دست آوردن گامی است كه مبنای گام فعلی موسیقی ایران به شمار میرود و كاملترین گام است. درجات گام فوق پس از صفیالدین به وسیله عبدالقادر مراغی و قطبالدین محمود شیرازی نیز تأیید شده است. (تقی بینش : بخش تعلیقات مقاصدالالحان عبدالقادر مراغی، صص 160، 161) در گامهای موسیقی شرقی تعدیلی به وسیله صفیالدین ارموی رخ داده و پرده طنینی آن كه شامل درجات متعدد بوده خلاصه شده و درجات نزدیك به هم یكی شده و به تقسیم L.I.C بدل گشته است. این تعدیل كه به مراتب از تعدیل باخ در موسیقی غربی مهمتر است مورد قبول موسیقیدانان مشرق قرار گرفته و در قرن هفتم هجری در موسیقی ممالك اسلامی معمول شده است. (دكتر مهدی بركشلی : موسیقی فارابی، ص 131)
صفیالدین ارموی به سال 613 ق در اورمیه متولد شد و در كودكی به بغداد رفت. چون فقه شافعی آموخت در زمان خلافت مستحضر عباسی [623 - 640 ق] به مستحضریه رفت و به محاضرات و آداب و تربیت و خط پرداخت و در خط به كمال رسید. سپس نواختن عود را فرا گرفت و در این صنعت قابلیت وی بیش از خط بود ولی در آن وقت جز به خوشنویسی شهرت نیافت. سپس خلافت به مستعصم رسید [640 ق] و او خزانه كتب را عمران كرد و دستور داد تا دو كاتب بگزینند و آنچه او اختیار كند بنویسند و در آن وقت از شیخ زكیالدین كسی برتر نبود و شهرت صفیالدین به پایه او نمیرسید پس وی را نیز بدان كار گماشتند . در بغداد كنیزكی بود به زیبائی مشهور و غنانیك میدانست و خلیفه او را دوست میداشت و وی را عطای فراوان میداد. روزی كنیزك در محضر او به لحنی نیك و غریب غنا كرد و خلیفه پرسید : این آهنگ كرا باشد؟ گفت : معلم من صفیالدین را. خلیفه امر به احضار وی كرد. صفیالدین در حضور خلیفه مشغول نواختن عود شد و وی را خوش آمد و امر كرد كه ملازم مجلس او باشد و روزی فراوان و عطای بسیار مقرر كرد. صفیالدین به همراه خلیفه بود و حاجت مردمان را برآوره میكرد و خلیفه هر سال پنج هزار دینار به وی مقرری میداد. (از فواتالوفیلت، جلد2،صص 18، 19) عبدالقدر مراغی درباره صفیالدین ارموی مینویسد : اما از متاخرین مولانا صفیالدین عبدالمؤمن بن فاخر اورموی در زمان مستعصم خلیفه جامع بوده بینالعلم والعمل او را چهار شاگرد بوده یكی شیخ شمسالدین سهروردی، دیگر علی ستایی و حسن زامر و حسامالدین قتلغ بوغا و ایشان به عملیات این فن مشغول بودهاند. (عبدالقادر مراغی: مقاصد الاحان، ص 138) تا این كه از پادشاهان مغول هولاكوخان لشگر به جنگ خلیفه مستعصم آورد او را با اكثر اهل بغداد بكشت و حكومت دولت عباسیان در سال 656 به آخر رسید. (لبالتواریخ، ص 78) صفیالدین در وقت قتل و غارت مغولان در بغداد بود و در گوشهای خزیده و نیم روزی خود را به نواحی خرگاه هولاكوخان رسانیده و بر پای ایستاده آغاز بر بط نواختن كرد و بنابر آن كه آن نوای روح افزای اصلا در مغولان بی سروپا تاثیر نمیكرد تا وقت غروب هیچكس به حالش نپرداخت، آخرالامر یكی از اهل هوش شمهای از فضایل آن استاد ماهر به گوش پادشاه قاهر رسانید و ایلخان آن جناب را خوشتر از بر بطش نواخته مالی خطیر از ارتقاعات و مستغلات بغداد مقرر ساخت كه هر ساله به وی رسانند و آن عارفه مدتی مدید به خواجه صفیالدین و اولادش میرسید. (حبیبالسیر، چاپ خیام، جلد3، ص 107) بعد از آن هولاكوخان، ملك بغداد را به خواجه علاءالدین عطاملك جوینی سپرد (لبالتواریخ، ص 141) به خدمت وی و برادرش خواجه شمسالدین محمد صاحبدیوان رفت و كتابت دارالنشاء را بغداد به عهده گرفت و وی را به مرتبه منادمت درآوردند و انعام و احسان را بر صفیالدین مضاعف كردند. (از فواتالوفیات، جلد 2، ص 19) بعد از درگذشت هولاكوخان در سال 663ق، فرزندش ابقاخان به فرمان قوبیلای قاآن، به سلطنت ایران رسید. در سال 672 ق كه خواجه نصیرالدین طوسی وفات نمود، وزارت به خواجه شمسالدین محمد محول گردید و در آن وقت كه از تبریز پایتخت ایران بود، او از بغداد راهی تبریز شد و صفیالدین ارموی نیز به ملازمت خواجه شمسالدین شتافت و به تبریز آمد. (لبالتواریخ، صص 140، 142 / مجله یغما، شماره دهم، سال ششم، ص 414) بعد از مرگ عطاملك جوینی به سال 681 ق در اران و قتل شمسالدین محمد وزیر به سال 583 ق در اهر به دستور ارغون خان، صفیالدین ارموی به دلیل نزدیكی با جوینیها مغضوب گردید و ستاره اقبال وی رو به زوال گذاشت. در سال 689 ق ، عزاربلی طبیب، صفیالدین ارموی را در تبریز ملاقات كرده و صفیالدین شرح حال خود را مفصلاً به وی بیان كرده كه در كتاب «فواتالوفیات» مسطور است. عزاربلی طبیب درباره صفیالدین ارموی میگوید : صفیالدین را فضایل فراوان بود و علوم بسیار داشت از آن جمله عربیت و نظم شعر و انشاء و تاریخ و موسیقی است و در زمان وی كسی منسوب را مانند او نمینوشت و در این فن از همگان برتر شده و نزد خلیفه مكانتی یافت. او را آدابی بسیار و حرمتی وافر و اخلاقی پسندیده بود.
صفیالدین ارموی در اواخر عمر، به دلیل پیری و كثرت اولاد و زیادی مخارج، مقروض شد و از پرداخت آن عاجز گردید. در این باره شریف صفیالدین طقطقی گوید : صفیالدین را دینی به مبلغ سیصد دینار از مجدالدین - غلام ابن صباغ - به گردن میبود و بدان دین به زندان افتاد و به روز هیجدهم صفر سال 693 ق به زندان درگذشت و در گورستان سرخاب تبریز - حوالی بقعه سید حمزه - به خاك سپرده شد. (مجله یغما ، ص 414/ لبالتواریخ، ص 143/ فواتالوفیات، جلد 2، صص 18، 19) مرحوم حاج حسین نخجوانی درباره محل دفن صفیالدین ارموی مینویسد : این اواخر در محله سرخاب، حوالی مقبره سید حمزه، در یكی از ساختمانها شخصی سنگ مزار بزرگی قریب به دو متر طول و نیم متر عرض مربع مستطیل از زیر بنا بیرون آورده جلو خانه خود در خیابان گذاشته بود. كتبه آن سنگ به نام «صفیالدین عبدالمؤمن» بود و واضح و روشن خوانده میشد و من آن سنگ را دیدم و خواندم، حتی تاریخ آن نیز بعد از چند كلمه كه محو شده بود خوانده میشد. به احتمال قریب به یقین این سنگ مزار همین صفیالدین عبدالمؤمن ارموی بوده است چون كه غیر از او صفیالدین عبدالمؤمن نامی در آذربایجان در قرن هفتم سراغ نداریم. چندی آن سنگ جلو عمارت آن شخص بود و ما در صدد بودیم كه توسط اداره فرهنگ یا دانشكده ادبیات آن سنگ را به محل محفوظی حمل نمائیم لیكن كمی بعد معلوم شد كه صاحب خانه آن سنگ را به یكصد و پنجاه ریال یعنی به ثمن بخسی به یك نفر سنگتراش فروخته و سنگ تراش آن را از آنجا به محل نامعلومی برده است! (مجله یغما، شماره دهم - دی ماه 1332 - سال ششم، صص 414 ، 415)
مرحوم نخجوانی در مقاله خود جای قبر وی را دقیق مشخص نساخته و محلی را برای قبر وی تعیین نكرده است. متاسفانه كوتاهی مرحوم نخجوانی در حفظ سنگ قبر آرامگاه صفیالدین ارموی و بیتوجهی مسئولان فرهنگی وقت بویژه موسیقیدانان، دست به دست هم داد تا اینكه مدفن وی محو شد و امروز نشانهای از آن باقی نمانده است.*
* متاسفانه در مجموعه مقالات همایش بینالمللی صفیالدین اورموی كه توسط انتشارات فرهنگستان هنر در زمستان 1383 منتشر گردیده به مدفن این موسیقیدان آزربایجان اشارتی نرفته. لذا پرداخت به این موضوع یكی از دغدغههای اینجانب بود كه اینك از قوه به فعل آمد.
منبع مقاله:
http://tinyurl.com/d6remx9
No comments:
Post a Comment